فرزند
وَ اَمَّا حَقُّ وَلَدِکَ:
فَتَعْلَمُ اَنَّهُ مِنْکَ وَ مُضَافٌ اِلَیْکَ فِی عَاجِلِ الْدُّنْیَا بِخَیْرِهِ وَ شَرِّهِ، وَ اَنَّکَ مَسؤولٌ عَمَّا وَلَّیْتَهُ:
- مِنْ حُسْنِ الْاَدَبِ،
- وَ الْدِّلاَلَةِ عَلَی رَبِّه،
- وَ الْمَعوُنَةِ لَهُ عَلَی طاَعَتِهِ فِیکَ وَ فِی نَفْسِه.
فَمُثَابَ عَلَی ذَلِکَ وَ مُعَاقَبٌ عَلَی الْاِسَائَةِ عَلَیْهِ
فَاعْمَلَ فِی اَمْرِهِ عَمَلَ الْمُتَزَیِّنِ بِحُسْنِ اَثَرِهِ عَلَیْه فِی عَاجِلِ الْدُّنْیَا.
الْمُعَذِّرِ اِلَی رَبِّهِ فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَه؛
- بِحُسْنِ الْقِیَامِ عَلَیه،
- وَ الْاَخْذِ لَهُ مِنْه،
وَلاَ قُوَّةَ اِلاَّ بِاللهِ.
حق فرزند این است که:
بدانی او قسمتی از وجود تُست، و جزئی از درخت هستی تو است.
در این جهان، خوبی و بدی او با تو ارتباط پیدا میکند.
تو دربارهی آنچه نسبت به او مسئولیّتپذیر شدهای مورد سؤال قرار خواهی گرفت، از نظر:
1- تربیت و آداب آموزی
2- دلالت کردن به خداشناسی
3- یاری کردن به او و در راه اطاعت حق
به دو طریق، یکی عمل خودت و یکی هم راهنمائی و آموزش که به او خواهی داد.
(بنابراین بایستی او را در دوستی با خدا و اطاعت از او کمک کنی و وسایل ایمان و پاکی او را در حدود امکان فراهم سازی)
(عمل تو دربارهی او چنین باشد که یقین داری)
اگر در این راه کمترین زحمتی به خود میدهی پاداش کافی داری
و اگر کمترین کوتاهی نمائی دقیقاً مورد مؤاخذه و ملامت و مجازات قرار خواهی گرفت.
در رابطه خودت با او طوری رفتار کن که نزد خدا معذور باشی،
در برپاداری او سرپرستی شایسته داشته باشی،
و در راه اصلاح نواقص او از نیروها و غرائز خود او کمک بگیر.
و در این راه پناهی جز خدا نیست.
پدر
وَ اَمَّا حَقُّ اَبِیکَ:
فَتَعْلَمُ اَنَّهُ اَصْلُکَ وَ اَنَّکَ فَرْعُه، وَ اَنَّکَ لَوْلاَهُ لَمْ تَکُنْ فَمَهْمَا رَاَیْتَ فِی نَفْسِکَ مِمَّا یُعْجِبُکَ، فَاعْلَمْ اَنَّ اَبَاکَ اَصْلُ الْنِّعْمَةِ عَلَیْکَ فِیه وَاحْمِدِاللهَ وَاشْکُرْهُ عَلیَ قَدْرِ ذَلِکَ. وَلاَ قُوَّةَ اِلاَّ بِاللهِ.
حق پدر این است که:
بدانی او به منزلهی ریشه و تو به منزلهی شاخهای از او هستی، او (در ظاهر) منشأ پیدایش تو در این جهان است، بطوریکه اگر او نبود تو هم به این ترتیب که هستی نمیبودی. پس هرگاه در خود توانایی، دانش، کمال و یا هرچه یافتی اصل و اساس آن را از یاد مبر. خدا را بر آن نعمتها سپاسگذار باش و قدر نعمتهای او را بدان (که برای تو نعمتهای گوناگون و از جمله محبّت پدری قرار داده است). و در این راه نیرویی و پناهگاهی جز خدا نیست.
مادر
فَحَقُّ اَمِّکَ:
اَنْ تَعْلَمَ اَنَّهَا حَمَلَتْکَ حَیْثُ لاَ یَحْمِلُ اَحَدٌ اَحَداً وَ اَطْعَمَتْکَ مِنْ ثَمَرَةِ قَلْبِهَا مَا لاَ یُطْعِمُ اَحَدٌ اَحَداً،
وَ اَنَّهَا وَقَتْکَ بِسَمْعِهَا وَ بَصَرِهَا وَ یَدِهَا وَ رِجْلِهَا وَ شَعْرِهَا وَ بَشَرِهَا وَ جَمِیعِ جَوَارِحِهَا، مُسْتَبْشِرَةً بِذَلِکَ، فَرِحَةً، مُوبِلَةً مُحْتَمِلَة لِمَا فِیهِ مَکْرُوهُهَا وَ اَلَمُهَا وَ ثِقْلُهَا وَ غَمُّهَا حَتیَّ دَفَعَتْهَا عَنْکَ یَدُ الْقُدْرَةِ،
وَ اَخْرَجَتْکَ اِلیَ الْاَرْضِ، فَرَضِیَتْ اَنْ تَشْبَعَ وَ تَجُوعَ هِیَ، وَ تَکْسُوکَ وَ تَعْرِی، وَ تَرْوِیکَ وَ تَظْمَأَ، وَ تُظِلَّکَ وَ تَضْحَی، وَ تُنَعِّمَکَ بِبُؤْسِهَا وَ تُلَذِّذُکَ بِالْنَّوْمِ بَارِقَهَا، وَ کَانَ بَطْنُهَا لَکَ وِعَاءً اَوْ حُجِرُهَا لَکَ حَوَاءاً وَ ثَدْیُهَا لَکَ سِقَاءاً، وَ نَفْسُهَا لَکَ وِقَاءاً، تُبَاشِرُ حَرَّالْدُّنْیَا وَ بَرْدِهَا لَکَ وَ دُونَکَ، فَتَشْکُرُهَا عَلیَ قَدْرِ ذَلِک وَ لاَ تَقْدِرُ عَلَیْهِ اِلاَّ بِعَوْنِ اللهِ وَ تَوْفِیقِه.
حق مادر این است که:
بدانی که او ترا حمل کرده آنگونه که کسی دیگری را به آن ترتیب حمل نمیکند. (در شرایطی برای تو تحمّل زحمت کرده است که هیچکس حاضر نیست در آن شرایط برای کسی زحمت بکشد).
از شیرهی جان خودش برای تو صرف کرده است که هیچکس این کار را برای تو نکرده است و جز مادر کسی اینگونه دیگری را غذا نمیدهد. در نگاهداری تو با (گوش، چشم، دست، پا) و با تمام قدرت خود کوشیده است. و این تکالیف را با خوشحالی و بیمنّتی انجام داده است. و با همهی ناراحتیهایی که نگاهداری و مراقبت تو بوده است، همه سختیها و غم و غصّهها را بر خود هموارکرده است تا هنگامیکه دست توانای آفرینش تو را از شکم او بیرون آورده و متولّد شدی. مادر تو حاضر بوده است خودش گرسنه بماند اما تو را سیر کند. تو را بپوشاند اگر چه خودش پوشیده نباشد، و تو سیراب باشی اگر چه خود او تشنه باشد. خودش زیر آفتاب سوزان بماند ولی تو را در سایه نگاهدارد که ناراحت نشوی. راضی بوده است برای آسایش تو، از خواب خود چشم بپوشد و آسایش تو را به قیمت رنج و ناراحتی خودش فراهم سازد، از سرما و گرما و هر گزندی ترا نگاهداری کند، و با تحمّل زحمات برای خودش، ترا در خوشی و راحتی نگاهدارد. رحم او جایگاه رشد و دوران جنینی تو بوده است، و دامن او بستر آسایش تو، و پستانش، منبع آب و غذای تو، جان او، سپر بلای تو بوده است. آیا تو آن قدرت را داری که به شایستگی سپاس او را بگذاری و از او حقشناسی کنی به جز اینکه خدا ترا در این راه مدد نماید. پس به قدر توان خود، از او سپاسگذاری کن.
شاگرد
وَ اَمَّا حَقُّ رَعِیَّتِکِ بِالْعِلْمِ:
فَاَنْ تَعْلَمَ اَنَّ اللهَ قَدْ جَعَلَکَ قَیِّماً لَهُمْ فِیمَا آتَاکَ مِنَ الْعِلْم. وَ وَلاَّکَ مِنْ خَزَانَةِ الْحِکْمَةِ. وَ فَتَحَ لَکَ مِنْ خَزَائِنِه. فَاِنْ اَحْسَنْتَ فِیمَا وَ لاَّکَاللهُ مِنْ ذَلِک، وَ قُمْتَ بِهِ لَهُمْ مَقَامَ
- اَلْخَازِنِ،
- اَلْشَّفِیقِ،
- اَلْنَّاصِحُ لِمُوَالاَهُ فِی عَبْدِه،
- اَلْصَّابِرِ،
اَلْمُحْتَسِب اَلَّذیِ اِذَا رَایَ ذَا حَاجَةٍ، اَخْرَجَ لَهُ مِنْ الْاَمْوَالِ الَّتِی فِی یَدَیْه، کُنْتَ رَاشِداً، وَ کُنْتَ لِذَلِکَ آمِلاً مُعْتَقِداً، وَ اِلاَّ کُنْتَ لَهُ خَائِناً، وَ لِخَلْقِهِ ظَالِماً، وَ لِسَلْبِهِ وَ عِزِّهِ مُتَعَرِّضاً. فَاِنْ اَحْسَنْتَ فِی تَعْلیِمِ الْنَّاسِ وَ لَمْ تَخْرِقْ بِهِم، وَ لَمْ تَضْجَرْ عَلَیْهِمْ زَادَکَاللهِ مِنْ فَضْلِه وَ اِنْ اَنْتَ مَنَعْتَ الْنَّاسِ عِلْمَکَ، اَوْ فَرَقْتَ بِهِمْ عِنْدَ طَلَبِهِم الْعِلْم مِنْک، کَانَ حَقًّا عَلیَاللهِ اَنْ یَسْلُبَکَ الْعِلْمِ وَ بَهَائِه وَ یَسْقُطَ مِنَ الْقُلوُبِ مَحَلُّک.
حق شاگرد (دانش آموز- دانشجو- آنکه به شنیدن کلام تو نشسته است)
حق کسانی که جهت دانش آموزی، ادارهی آنان به عهدهی تو قرار گرفته است و نیازمند کسب دانش از تو هستنداین است که: بدانی در این جهت که باید تو به آنان بیاموزی، خدا ترا سرپرست و حافظ حقوق آنان قرار داده است و تکلیف تو آن است که آنانرا به حداکثر بهرهی ممکن برسانی. از جمله تکالیف معلم بودن این است که با متعلّم و خواستار استفادهی علمی و تربیتی، از خودت با خوشخوئی و ملایمت رفتار کنی، این مسئولیّت سرپرستی را به خوبی به انجام برسانی.
- موقعیّت کسی را پیدا کنی که نیازهای معنوی آنان را از روی دلسوزی تهیّه و ذخیره میکند تا به تدریج به آنان برساند و آنانرا مجهّز و مستعد زندگی سازد.
- و در عین حال نسبت به آنان خیرخواه باشی و با خشونت رفتار نکنی.
- نصیحتگر آنان باشی، همانگونه که سرپرست به اموری کسانی تحت تربیت و حمایت خودش دارد رسیدگی میکند. در برابر کوتاهیهای او و زحماتی که برای تربیتش لازم است صبر و تحمّل داشته و حوصله به خرج دهی و هر مشقّتی را که تحمّل میکنی به حساب خدا منظور کنی، و با حساب دقیق از عمر و استعداد و شرایط تربیت پذیری او بهرهگیری، همانند کسی که اگر نیازمند فقیری را میبیند به اندازهی نیازش به عطا میکند و در این صورت است که واقعاً رهنما و رهبر شایستهای برای او هستی و میتوانی در این زمینه مایهی امید و دلبستگی باشی، ولی در غیر این صورت، نسبت به او خیانت کردهای، و «عُمْر» و «استعداد» او را بر باد دادهای، نسبت به آفرینش او ظلم کردی، و متعرّض نابودی او و از بین رفتن عزّت و سیادت او گشتهای.
اگر تکالیف معلّمی را بدانی و به آنها رفتار کنی در این صورت خدا نعمت دانش را بر تو زیادت خواهد کرد.
اگر در تعلیم دانش خود بُخل کردی یا با دانشجویان به درشتی رفتار کردی گویا خود را سزاوار آن دانستهای که خدا صفای دانش را از تو بگیرد و احترام موقعیّت علمی تو از دلها برداشته شود. زیرا با وجود عدم لیاقت و نداشتن صلاحیّت لازم و کافی تصدّی این کار مهم را پذیرا شدهای.
معلم
وَ اَمَّا حَقُّ سَائِسِکِ بِالْعِلْم:
فَالْتَّعْظِیمُ لَهُ وَالْتَّوْقِیرُ لِمَجْلِسِهِ، وَ حُسْنُ الْاِسْتِمَاعِ اِلَیْه، وَالْاِقْبَالِ عَلَیهْ، وَالْمَعُونَةُ لَهُ عَلَی نَفْسِکَ فِیمَا لاَ غِنیَ بِکَ عَنْه مِنَ الْعِلْم، بِاَنْ تَفْرُغَ لَهُ عَقْلُکَ وَ تَحْضُرَه فَهْمَکَ، وَ تُذَکِّی لَهُ قَلْبَکَ، وَ تُجَلیِّ لَهُ بَصَرَکَ بِتَرْکِ الْلَّذَاتِ وَ نَقْصِ الْشَّهَوَاتِ وَ اَنْ تَعْلَمَ اَنَّکَ فِیمَا اَلْقَی اِلَیْکَ رَسُولُه اِلیَ مَنْ لَقِیَکَ مِنْ اَهْلِ الْجَهْلِ،
فَلَزِمَکَ حُسْنُ تَأْدیَةِ عَنْهُ اِلَیْهِم، وَ لاَ تَخُنْهُ فِی تَأْدیَةِ رِسَالَتِه، وَ الْقِیَامِ بِهَا عَنْهُ اِذَا تَقَلَّدْتَهَا، وَلاَ تُحَدِّثْ فِی مَجْلِسِهِ اَحَداً، وَ لاَ تَغْتَابَ عِنْدَهُ اَحَداً، وَ اَنْ تَدْفَعَ عَنْه اِذَا ذُکِرَ عِنْدَکَ بِسُوء، وَ اَنْ تَسْتُرَ عُیُوبَه، وَ تَظْهَرَ مَنَاقِبَه، وَ لاَ تُجَالِسَ لَهُ عَدُواً وَ لاَ تُعَادِیَ لَهُ وَلِیًّا.
حق معلّم که رهبر تست بر تو آن است که:
در بزرگداشت او بکوشی، سخنانش را با توجّه بشنوی و نیکو درک کنی. مجلس او را محترم و مغتنم بشماری و با او در رفع جهالت خودت و آموزش آنچه از آنها بینیاز نیستی همکاری و یاری نمایی، به این گونه که خود را آمادهی پذیرش و سنجش مطالب او بنمائی، و با تمام وجود عقل و فهم خود را بکار اندازی. قلب خود را با او پاک سازی، و برای اینکه مطالب او را نیکو دریابی و بهره ببری شایسته است نظر خودت را از ناپاکیها نگاهداری. و بدانی که تو در مورد فراگیری مطالب او به منزلهی نمایندهای هستی که بایستی آن را به دیگران که نمیدانند بیاموزی، و بنابراین لازم است که آن مطالب را خوب و درست دریابی، تا بتوانی با امانت و درستی آنها را بیان کنی و چون این مسئولیّت انتقال دانش را پذیرا شدی، در آن مورد خیانت مکن و در ابلاغ آن بکوش. در مجلس درس او با دیگران سخن نگوئی، اگر در بارهی او سخنی نامناسب شنیدی از حق او دفاع کنی، عیبهای او را بازگو نکنی، کمالات و خوبیهای او را آشکارا بیان کنی، با دشمن او همنشینی نکن، و با دوستان او دشمن نشوی. (در این صورت است که برای خدا در مجلس درس او میروی و از دانش و فضیلت دانشطلبی بهرهمند خواهی شد.)