[ و فرمود : ] از بخشیدن اندک شرم مدار که محروم کردن اندک‏تر از آن بود . [نهج البلاغه]
M دوستت دارم
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 10723
بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
........... درباره خودم ...........
M دوستت دارم
فاطیما

........... لوگوی خودم ...........
M دوستت دارم
............. بایگانی.............
حرف دل
گالری عکس
شگفتیهای خلقت
اعجاز خوراکیها
حقوق
داستانهای قرآنی

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • عاشقانه

  • نویسنده : فاطیما:: 85/11/4:: 3:46 عصر

    آیا نامه های مرا می خوانی؟


     

    می نویسم برای تو

    برای تو که معنای باران را از ناودانها نمی پرسی و هیچ گاه با

    کوهها قهر نمی کنی

    برای تو که پنجره را به خاطر دیدن خورشید دوست داری و به

    یاس به خاطر اینکه بوی یار را دارند احترام می گذاری


    در تنهائی سرشار از حضور صمیمانه تو اینک من اعتراف میکنم

    در این اتاق ساکت تاریک؛


    هر گاه من نگاه تو را شعر می کنم

    اگر کلمات همراه من نباشند دلم می
    پوسد

    اگر فرصت نوشتن را از من بگیرند مثل درختی که به شوره زاری


    دور تبعید شده باشد از ریشه خشک می شوم.

    اگر کلمات از من بگریزند و من را تنها بگذارند از درون می گدازم

    من شب و تنهایی را با کلمات دوست دارم
    .

    برای تو می نویسم


    آیا نامه های مرا می خوانی؟


    برای تو می نویسم

    .
    برای تو که از همه بهارها به فروردین نزدیکتری


    برای تو که از همه شادیهای زندگی به شعف و شادی نزدیکتری.

    برای تو که پاییز را نیز دوست داری و زمستان را از خانه ات

    نمی رانی
    ...........

    عزیزم ، مهربانم جایت بیش از همه در کنارم خالیست ..

    ای ساده ترین با من


    صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه آن گیاه
    عجیبی ست که در انتهای
    صمیمیت حزن می روید

    روزها می آیند و می روند، ابرها فرو می ریزند و گنجشکها
    پیر

    می شوند
    .

    من یقین دارم که اگر همین امروز پنجره روحم را به سوی صدای

    تو باز نکنم، هرگز با پرنده ها همسفر نخواهم شد
    .

    هر شب در اتاق کوچم به یادت فانوسی می سازم و آن به دورترین

    ستاره هدیه می دهم
    .

    تو از صبح زیباتری و در ابتدای همه دفترهایم طلوع می کنی.

    تو از همه خورشیدها بزرگتری

    و


    در ابتدای همه آه هایم می درخشی

     


    نظرات شما ()

  • عاشقانه

  • نویسنده : فاطیما:: 85/11/4:: 3:38 عصر

    کاش می شدمهربانی رو چو گلها هدیه کرد زندگی رو با امید ارزو ها زنده کرد کاش میشد چشمها را با صداقت شست کلبه متروک دل را از صفا اکنده کرد کاش می شد کاش هایم را کسی باور کند تا بداند عشق را هم می توان پاینده کرد.

     

     


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ