سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش را بجویید؛ هرچند در چین باشد . جستجوی دانش بر هر مسلمانیواجب است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
M دوستت دارم
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 10760
بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 0
........... درباره خودم ...........
M دوستت دارم
فاطیما

........... لوگوی خودم ...........
M دوستت دارم
............. بایگانی.............
حرف دل
گالری عکس
شگفتیهای خلقت
اعجاز خوراکیها
حقوق
داستانهای قرآنی

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • حضرت ادریس

  • نویسنده : فاطیما:: 85/11/7:: 11:54 صبح

    ادریس (علیه السلام)


     


    و اذ کر فی الکتاب ادریس انه کان صدیقا نبیا و رفعناه مکانا علیا (سوره مریم)


    ادریس از نواده های آدم و اولین کسی است که بعد از آدم و شیث به مقام پیامبری نائل گردید او مردم را به پرستش خدای یگانه دعوت می کرد و آن ها را از گناه دور می کرد او به پیروانش مژده آمدن پیامبران بعد و به خصوص بشارت آمدن خاتم انبیاء (ص) را می داد و می گفت: آن حضرت به تمام فضائل نفسانی آراسته است و دین او دینی است که روی زمین را اصلاح خواهد نمود. از ادریس کلمات حکمت آمیزی نقل شده که به زبان های مختلف جهان ترجمه شده است و از سخنان اوست:


    1ـ بهترین شکرانه ی نعمت های خداوند احسان و نیکی به بندگان.


    2ـ قسم دروغ نخورید و دروغ گویان را قسم ندهید.


    3ـ از کسب های پست اجتناب کنید.


    4ـ در پیشگاه خداوند با نیت های خالص قدم بزنید.


    ابتدای نبوت و پیامبری ادریس چنان بود که پادشاهی ستمگر بر قوم ادریس حکومت می کرد و فرمانش بر مال و جان مردم نافذ بود.


    روزی شاه برای تفریح و خوش گذرانی از مرکز حکومت خود خارج گردید از چمن زاری عبور کرد که خیلی سرسبز و خرم بود و مورد پسندش واقع شد از وزراء خود پرسید این چمن زار از کیست گفتند از مردیست خدا پرست به فلان نام و نشان شاه دستور داد مرد بینوا را احضار کردند و شاه به او گفت: که این زمین را باید به من بدهی مرد با ایمان که متکی به خداوند بود گفت: خانواده ای دارم که از تو محتاج ترند شاه گفت: پس به من بفروش مرد حاضر نشد شاه غضبناک شد و به فکر این بود که چگون همی تواند زمین را از مالکش بگیرد شاه زنی نا پاک داشت چون شوهر را ناراحت و خشمگین دید از او پرسید که چه شده و شاه داستان را برای همسرش تعریف کرد زن شاه گفت: چاره کار آسان است. عده ای از یاران نا پاکدل و خدانشناس خود را طلبید و دستور داد بروید نزد شاه گواهی دهید که فلان مرد (مالک زمین) از دین شاه روگردان شده و به صف گمراهان پیوسته است. به گواهی آنان مالک زمین کشته شد و ملک به تصرف شاه درآمد دریای غضب پروردگار در برابر این جنایت بزرگ به جوش آمد و به ادریس وحی رسید که نزد این ستمکار برو و به او بگو به کشتن بنده من اکتفا نکردی ملک او را گرفتی و عائله او را بیچاره و بینوا ساختی به هوش باش که از تو انتقام می گیرم و سلطنت را از تو سلب می کنم مرکز فرمانروایی تو را ویران و گوشت زن ناپاک تو را طعمه سگان می سازم آیا حلم و بردباری من تو را مغرور و سرکش ساخته است.ادریس پیام پروردگار را رسانید ولی شاه در جوابش گفت پیش از آنکه به دست من کشته شوی از نزدم بیرون برو.


    ملکه به شوهر خود گفت: از پیام خدای ادریس هیچ گونه بیم به خودت راه مده من می فرستم او را بکشند چند نفر در تعقیب ادریس فرستاد مأمورین در جستجوی ادریس بودند وادریس به فرمان خداوند از شهر خارج شد و خود را مخفی ساخت و از خداوند درخواست کرد: خداوند باران رحمت خود را بر این شهر نازل مفرما تا من درخواست کنم دعای ادریس مستجاب شد و وی به غار کوهی پناهنده شد و خداوند فرشته ای بر او گذاشت که همه شب غذای مورد احتیاج را به او برساند. ادریس در آرامش به سر می برد و نفرین او ورد زبان ها شده بود در آن هنگام پروردگار عالم به انتقام آن مرد بی گناه شاه را از تخت فرماندهی و سلطنت سرنگون کرد و او را به چنگال مرگ گرفتار ساخت شهرش را ویران و زنش را طعمه سگان نمود و سلطنت به دست یک نفر گردنکش گناهکار دیگری افتاد.


    از گمشدن ادریس بیست سال گذشت یک قطره باران نیامد زندگانی مردم خیلی سخت شد زراعت ها از بین رفت باغ از بی آبی خشکید اهالی دست نیازمندی به شهرها و نقاط دیگر دراز کردند و در اثر فشار و بیچارگی به خود آمدند و گفتند این بدبختی ما برای نفرین ادریس است که از خدا درخواست کرده باران بر ما نفرستد اینک ادریس ناپدید است ولی خدای ادریس از او مهربانتر و رحمتش واسع تر است به درگاه خدا رفتند و از گناهان خود استغفار کردند و خاک ندامت بر سر ریختند.


    خداوند توبه ی آن ها را قبول کرد و ادریس را به شهر برگردانید مردم به حضور او شرفیاب شدند و توبه خود را تجدید کردند ادریس از خدا طلب باران کرد ابرها صفحه آسمان را پوشانیدند و بارانی سودمند بارید و مردم سیراب گشتند. سال ها گذشت و ادریس به رهبری و راهنمایی قوم خود اشتغال داشت تا خداوند متعال او را بالا برد و به مقامی ارجمند رسانید.


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ